مليكامليكا، تا این لحظه: 19 سال و 1 ماه و 3 روز سن داره
محمد حسن و امیر حسنمحمد حسن و امیر حسن، تا این لحظه: 10 سال و 5 ماه و 24 روز سن داره

ملیکا جون (شروع زندگی جدید مامان و بابا)

قصد ازدواج

1389/11/12 14:30
نویسنده : بهار
559 بازدید
اشتراک گذاری

ملیکا جون وقتی بزرگ بشی و این مطلبو بخونی فکر کنم خیلی خنده ات بگیره

جمعه خونه مامان اکی (اکرم) بودیم.

 من و فرناز (دختر خاله ملیکا) درباره آینده و رشته تحصیلی فرناز با هم صحبت می کردیم و به من می گفت خاله نمی دونم دبیرستان چه رشته ای رو انتخاب کنم

و من هم راهنمایی اش می کردم و میگفتم اگه قصد داری مهندسی بخونی باید رشته ریاضی رو انتخاب کنی و اگه پزشکی می خوای بخونی باید رشته تجربی رو انتخاب کنی و خلاصه از این جور حرف ها

ملیکا که داشت تلویزیون نگاه می کرد:

یک دفعه پرید وسط حرف ما و گفت :

 

فرناز من که بزرگ بشم قصدم ازدواجه!!!!!!!!!!!!!!

 

من که مخم هنگ کرده بود از این حرف ملیکا

و فرناز هم بعد از کلی خنده به من گفت:

خاله این مدت ملیکا رو زیاد عروسی بردی بچه جو گیر شده

راست میگه فرناز (یه مدته توی فامیل زیاد عروسی رفتیم)

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان ندا
12 بهمن 89 20:03
سلام بهارجون از لطفت ممنونم. وبلاگ شما هم مثل دختر نازت قشنگه. خدا بهتون ببخشه. ایشالا همیشه شاهد موفقیت و سربلندیش باشید و سایتون بالاسرش باشه. راستی نذرتون هم قبول باشه. ماهم فردا میریم شله زرد پزون خونه خواهرم. من که عاشق شله زردم. اونم داااااااااغش. آرمیتای منم یه ماه زودتر به دنیا اومد و زردی شدیدی هم داشت. ولی طاقت نیاوردیم ببریمش بیمارستان و براش دستگاه گرفتیم و تو خونه گذاشتیمش زیرش و خداروشکر زودی خوب شد. با اجازتون من وبتونو اد کردم. شما هم اگه دوست دارین اینکارو بکنید تاباهم در ارتباط باشیم.