ملیکا و انگشت شصتش
داستان شصت خوردن ملیکا از این جا شروع میشه که ..........
چون ملیکا از ٤ ماهگی مهد بود .... و دیگه من نبودم که شیرمو بخوره البته مستقیم چون غیر مستقیم شیرمو میخورد و اونم تو شیشه
که همیشه با خودم فکر می کردم الان ملیکا تو ذهن کوچیکش چی میگه
(چه جوریه که مامانم نیست ولی شیرش هست)
خلاصه از اون موقع شروع کرد به شصت خوردن و ما هر چی سعی کردیم پستونک بهش بدیم نخورد که نخورد
با دکترش هم مشورت کردیم گفت عیبی نداره بزار بخوره بهش آرامش میده (البته چون پیشش نیستی)
ما هم گفتیم بالاخره ترک میکنه
خلاصه سرتون رو درد نیارم کلی کار انجام دادم که ملیکا شصتشو ترک کنه ازلاک تلخ گرفته از چسب و باند گرفته تا کلی کارهای دیگه
ولی خوب ترک نکرد که نکرد تا الان
منم از همین جا به همه مامانهای که بچه هاشون این مشکله دارن توصیه جدی می کنم که تا کوچیک هستن این عادتو از سرشون بندازن
حالا ملیکای من قول داده که نخوره
ولی یه موقع هایی که بهش فشار میاد میگه
مامان به خدا نمی تونم ترک کنم!!!!
حالا از همه مامان های گل که تجربه ای تو این زمینه دارن ممنون میشم راهنماییم کنن