ملیکا و ماه رمضون
چند روز پیش ملیکا از من پرسید
مامان ماه رمضون کی تموم میشه
منم گفتم چند روز دیه حدودا دو سه روز دیگه
ملیکا هم گفت: مامان خیلی زود گذشت من که چیزی نفهمیدم اصلا سخت نبود (!!!!!)
یه روز هم میخواست روزه بگیره و اصرار داشت که حتما سحر بیدارش کنیم و من هم بیدارش کردم
خلاصه خیلی زود بلند شد و اومد سر سفره و جاتون خالی لوبیا پلو داشتیم حدود شیش هفت تا قاشق خورد و یه لیوان آب هم خورد و سریع خوابید
فرداش ساعت 10 بیدار شد و گفت مامان صبحونه بده
منم گفتم عزیزم مگه روزه نیستی
اونم گفت آهان یادم رفته بود
ولی بعد از یک ساعت دیگه اومد و گفت مامان من که هنوز به سن تکلیف نرسیدم پس روزه نمی گیرم (!!!!)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی