ملیکای حاضرجواب
ملیکا جون چند وقته حسابی حاضر جواب شده البته خودم متوجه شدم چند هفته پیش مامانم خونمون بود و حرف مکه رفتن افتاد (من و شوهرم و ملیکا اسم نوشتیم برای مکه) و مادرم به من گفت: کاش اسم من رو هم می نوشتید بعد گفت حالا که اسمم رو مکه ننوشتید بیا با هم یه سفر زیارتی سوریه یا کربلا یا حداقل یه مشهد با هم بریم . بعد یه دفعه یادش اومد که پاسپورت نداره و گفت آخرش هم برام پاسپورت نگرفتی؟ ملیکا که توآشپزخونه بود و من اصل فکر نمی کردم حرف های ما رو متوجه میشه یه دفعه اومد و به مامانم گفت : مامان اکی (مامان من) تو خیلی رو داری همش به مامان من میگی تو رو این ور و اونور ببره! من که دیدم مامانم ناراحت شد ملیکا رو بردم تو اتاقش و حسابی دع...
نویسنده :
بهار
17:46